سلوکیان در ایران باستان چگونه حکومت کردند؟
تاریخ انتشار: ۵ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۳۲۶۷۷۳
عصر ایران؛ ربابه بیدرانی - پس از شکست داریوش سوم به دست اسکندر مقدونی در سال 330 قبل از میلاد مسیح و استقرار دولت یونانیِ سلوکیان، دوران تازهای در تاریخ ایران آغاز شد. امپراتوری سلوکیان 249 سال عمر کرد. یعنی از سال 312 تا سال 63 قبل از میلاد مسیح.
امپراتوری سلوکی در اوج قدرتش، کشورهای امروزی ایران، عراق، کویت، افغانستان، سوریه، فلسطین و بخشهایی از ترکمنستان و ترکیه را در بر میگرفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از آنجا که اسکندر برای خود جانشینی تعیین نکرده بود، پس از مرگش امپراتوری او دچار آشوبهای فراوان شد و فروپاشید. پس از درگیریهای طولانی بر سر جانشینی، سرانجام امپراتوری اسکندر سهپاره شد و سرزمینهای آسیایی آن بهدست یکی از سردارانش به نام سلوکوس افتاد و او سلسلۀ سلوکیان را بنیان گذاشت.
سلوکوس پس از گشودن بین النهرین در سال ٣١٢ پ.م، نفوذ خود را در سراسر منطقۀ خاور نزدیک باستان گسترش داد و مدتی بعد توانست تمام این مناطق را، که پیشتر در دست شاهنشاهی هخامنشی و اسکندر مقدونی بود، زیر یک پرچم متحد کند.
امپراتوری سلوکی از مراکز بزرگ تمدن هلنیستی بود. تمدن یا عصر هلنیستی، به دورانی 300 ساله گفته میشود مابین درگذشت اسکندر تا پدیدآمدن امپراتوری روم. اسکندر مقدونی هفت سال پس از نابودی شاهنشاهی هخامنشی درگذشت. یعنی در سال 323 قبل از میلاد مسیح. امپراتوری روم نیز در سال 27 ق.م پدید آمد.
در این دورۀ تاریخی، تأثیر فرهنگی و قدرت یونان در اروپا و آسیا در اوج خود بود، به طوری که ادبیات، هنر، تئاتر، معماری، ریاضیات، فلسفه، موسیقی، اکتشافات و علوم در حال شکوفایی بودند.
در ایران نیز در عصر سلوکیان، آمیزهای از فرهنگ یونانی و فرهنگ ایرانی شکل گرفت اما چون سلوکیان برخلاف اعراب مهاجم به ایران در پایان عصر ساسانیان، خشونت و تبعیض کمتری در حق ایرانیان روا میداشتند، از حیث امحاء فرهنگ ایرانی، تاثیر کمتری نسبت به اعراب داشتند.
در این دوران با اینکه ایرانیان مغلوب یونانیان شده بودند، ولی بسیاری از شئون زندگی و روش معیشتی خود را حفظ کردند. این امر یکسره هم مثبت نبود و تا حدی ناشی از روحیهای منفی در برابر "آوردههای بیگانگان" بود ولو که آن آوردهها مثبت باشند.
رومن گیرشمن (1979-1895)، باستانشناس فرانسویِ اوکراینیتبار، که عمدتا به آثار باستانی ایران علاقهمند بود، در کتاب "ایران از آغاز تا اسلام" نوشته است:
«پس از فتح ایران، از همان ابتدا یونانیان متوجه شدند که ادارۀ این امپراتوری وسیع، بدون استفاده از همکاری ایرانیان بسیار مشکل خواهد بود. به همین دلیل، بسیاری از سازمانهای اداری و شاهنشاهی ایران را به حال سابق خود گذاردند. عدۀ زیادی از امرا و شاهزادگان و رؤسای ایرانی در مشاغل سابق خود باقی ماندند. خود اسکندر و فرماندهان وی شیوۀ زندگی و زرق و برق دستگاه حکومت هخامنشی را تقلید کردند. گروه زیادی از ایرانیان از راه ازدواج با یونانیان پیوند فامیلی و خانوادگی استوار کردند.»
آلفرد فن گوتشیمد (1887-1835)، مورخ و شرقشناس آلمانی نیز در کتاب "تاریخ ایران و کشورهای همجوار" نوشته است:
«{امپراتوری} سلوکیان از لحاظ اداری به ساتراپنشینهای مختلف تقسیم میشد و حکام منصوب از طرف شاه، که استراتژ خوانده میشدند، در رأس آن {ساتراپها یا ایالتها} قرار داشتند. محققین 72 ساتراپنشین را در این دوران حدس میزنند.»
استراتژ در واقع حاکم نظامی ایالتها بود. در یونان قدیم به سرداران سپاه "استراتژ" گفته میشد. در امپراتوری هخامنشیان، ساتراپ به معنای فرماندار یا استاندار بود و در کنار هر ساتراپ یک فرمانده نظامی هم حضور داشت. حضور فرمانده نظامی در کنار ساتراپ، دلیلش این بود که ساتراپ هوس مستقل شدن به سرش نزند و از دستورات شاهنشاه هخامنشی تمرد نکند.
در واقع فرمانده نظامی از شاهنشاه هخامنشی تبعیت میکرد و ساتراپ، نوعی شاه منطقهای بود که نیروی نظامیاش تحت امر خودش نبود مگر برای سر و سامان دادن به امور داخلی ایالت.
اینکه در امپراتوری سلوکیان، استراتژ یا حاکم نظامی در رأس ساتراپنشین قرار داشت، دلیلش این بود که استراتژ گماشتهای خودی و مورد اطمینان امپراتور سلوکی بود. بنابراین حاکم هر ایالت، برخلاف دوران هخامنشیان، فردی نظامی بود.
مورخان دیگری در نقد گوتشمید نوشتهاند که امپراتوری سلوکیان حداکثر 28 ساتراپنشین داشته. به هر حال هر ساتراپنشین به واحدهای کوچکتری به نام آپارخی تقسیم میشد. آپارخیها خود به واحدهایی به نام هیپارخی تقسیم میشدند و هیپارخیها به بخشهای کوچکتری به نام استانما. استانما در آغاز ایستگاههای پستی هخامنشیان بود که بعدها به صورت کوچکترین واحد اداری درآمد.
هر ساتراپنشین پایگاهی داشت که مقرّ استراتژ و ادارات مرکزی بود؛ اداراتی از قبیل خزانه و بایگانی شاهی، که شعبههایی از آنها در تمام شهرهای ساتراپنشین وجود داشت.
در هر ساتراپنشین قدرت نظامی و اداری در دست استراتژ بود و امور مالی توسط مأموری که اکونوم خوانده میشد و مستقیما زیر نظر شاه بود، اداره میشد.
اراضی امپراتوری سلوکیان نیز به دو دستۀ اراضی شاهی و اراضی شهری تقسیم میشد. اراضی شاهی بسیار وسیع بود و بیشتر زمینهای کشاورزی را شامل میشد. نیمی از اراضی کشاورزی شاهی را روستاییان کشت میکردند و ملزم بودند که مالیات ارضی نقدی یا جنسی به پادشاه پرداخت کنند.
در اراضی شاهی، کلنیهای نظامی مستقر میشدند. افراد این کلنیها قطعات زمین یا سهمیههایی ارضی، که "کلر" خوانده میشدند، دریافت میکردند و موظف بودند که خدمات نظامی انجام دهند. از این نوع افراد، فالانژها پدید میآمدند که اساس ارتش سلوکیان را تشکیل میدادند.
کلنی (colony) در زیستشناسی به خوشهای از سلولهای یکسان گفته میشود که چنان ارتباط تنگاتنگی با هم دارند که نمیتوان آنها را ارگانیسم انفرادی محسوب کرد. در کلنیهای نظامی نیز فالانژهایی پرورده میشد که در واقع فاقد فردیت بودند و مهم این بود که حضورشان در کنار یکدیگر، یک واحد نظامی را تشکیل میداد.
به شکل عینیتر، باید گفت که فالانژ نام نیروی جنگجویی بود که در یونان باستان و سپس در میان مقدونیان در جنگها به کار گرفته میشد. فالانژها پیادهنظامهایی سنگیناسلحه بودند که از نیزه، زوبین و جنگافزارهایی همانند آن بهره میبردند و از شیوهٔ آرایش رزمی فالانژ که آرایشی مستطیلگونه بود پیروی میکردند.
در امپراتوری سلوکیان، عایدات خزانه را تنها درآمد سالیانۀ اراضی تشکیل نمیداد بلکه انواع عوارض و مالیاتهای دیگر نیز تحت عنوان کلنی (مالیاتهای شاهی) از مردم اخذ میشد که رقم آنها در سراسر امپراتوری سلوکیان یکسان بود.
بعضی از این مالیاتها عبارت بودند از: باج، مالیات نمک، مالیات سرانه، مالیاتی برای بردگان، عوارض گمرکی، مالیات بر معاملات. مالیاتهای دستهجمعی نیز متداول بود که به "فوروس" میگفتند.
در زمان سلوکیان شهرسازی رونق چشمگیری داشت. شهرهای سلوکی دارای سازمان "پولیس" بود. یعنی مجمع ملی مرکب از افراد متساویالحقوق جامعه، و شورای انتخابی شهر و دادرسان انتخابی. مردم حق داشتند دربارۀ مسائل اجتماعی شهر خود اظهار نظر کنند و در حل آن مسائل مشارکت داشته باشند.
اینها اثرات نیکوی ورود فرهنگ هلنیستی به ایران بودند؛ فرهنگی که شیوههای دموکراتیک یونانی را وارد جامعۀ ایران کرد ولی متاسفانه، این شیوهها در ایران چنانکه باید نهادینه نشدند. البته مجلس مِهِستان در عصر اشکانیان، در تداوم همین رویۀ دموکراتیک نوظهور شکل گرفت.
مجلس مهستان در واقع پارلمان دوران اشکانیان بود که پادشاه را انتخاب میکرد. اشکانیان 471 حکومت کردند و مجلس مهستان 74 سال پس از آغاز حکمرانیشان شکل گرفت. در واقع این مجلس به مدت 397 سال در ایران عصر اشکانی فعال بود.
تداوم فعالیت این مجلس و انتخابی بودن پادشاه، میتوانست سنت تاریخیِ دموکراتیکی را در ایران پدید آورد ولی مهستان که در سال 173 پیش از میلاد تاسیس شده بود، در سال 224 میلادی با روی کار آمدن ساسانیان منحل شد.
نیک اگر بنگریم، مابین دوران هخامنشیان و ساسانیان، که پادشاه به شکلی غیردموکراتیک و صرفا بر اساس حسب و نسب یا تبار افراد انتخاب میشد، در دورۀ اشکانیان سنتی دموکراتیک در انتخاب پادشاه ایران شکل گرفت که پایههایش در دورۀ سلوکیان گذاشته شده بود.
البته در دوران هخامنشیان نیز، گاهی که هیچ فرزند پسری از پادشاه باقی نمانده بود، بزرگان به ناچار یکی از سرداران او را به پادشاهی اننتخاب میکردند ولی این انتخاب محصول اضطرار بود نه یک قاعدۀ سیاسی.
هر چه بود، دستاورد نیکوی حکومت یونانی سلوکیان در تاریخ ما ایرانیان ماندگار نشد و همین یکی از دلایل تکرار و بازتولید استبداد در تاریخ سیاسی ایرانزمین بوده. پادشاهانی که امروزه محبوب ایرانیان هستند، در واقع مستبدان یا حاکمان غیردموکراتی هستند که صرفا کارآمد بودند.
از بین رفتن سنت سیاسی سلوکیان و اشکانیان، موجب شده که انسان ایرانی در طول تاریخ ذهنیت استبدادزدهای پیدا کند و به طور کلی، به قول همایون کاتوزیان، دموکراسی سیستم غریبی برای ایرانیان باشد.
دربارۀ پولیسهای سلوکی باید گفت که خودمختاری آنها کامل نبود و از حدود امور داخلی شهر فراتر نمیرفت. بسیاری از شهرها علاوه بر مقامات انتخابی، "اپیستات" نیز داشتند که بنا بر قاعدۀ عمومی، از اهل محل و اعیان شهرها تشکیل میشد. اپیستات همان شورای انتخابی شهر بود که پیشتر به آن اشاره کردیم.
دربارۀ شهرهای دوران سلوکیان در مقالۀ دیگری بیشتر توضیح میدهیم ولی شاید یکی از دلایل مقاومت فرهنگی ایرانیان در برابر "آوردههای مثبت سلوکیان"، این بوده باشد که پولیسها عمدتا شهرهایی بودند متشکل از مهاجران غیرایرانی.
به هر حال در دوران امپراتوری سلوکیان، استقلال سیاسی ایران از بین رفت ولی در عوض ارزشهای نوین اقتصادی و اجتماعی هم در ایران ترویج شد؛ ارزشهایی که ناشی از تمدن دریایی و بازرگانی یونانی بود.
شاید ناتوانی ایرانیان در جذب این ارزشها، صرفا ناشی از مقاومت فرهنگی آنها در برابر نیروی خارجی حاکمشده بر ایران نبود، بلکه جغرافیای خشک و کویری ایران نیز جزو موانع جذب ارزشهای برآمده از تمدن دریایی یونان بود. به هر حال با ضعیف شدن قدرت مرکزی سلوکیان و تقویت اقوام محلی در شرق ایران، جامعۀ ایران تدریجا از ارزشهای بازرگانی و دریایی تمدن یونانی فاصله گرفت.
گفتیم که شهرسازی در دورۀ سلوکیان رونق چشمگیری داشت. یکی از دلایل این امر، این بود که سلوکیان متوجه شدند که اسکان اقوام مهاجر، نیازمند احداث شهرهای تازه است؛ شهرهایی که در قیاس با شهرهای قدیمی، توانایی بیشتری برای جذب فرهنگ هلنی داشته باشند.
سلوکیان در کنار دجله چندین شهر تاسیس کردند. توسعۀ شهرسازی در ناحیۀ سوریه و بینالنهرین بیش از سایر نواحی بود. در فلات ایران نیز در نواحی کرمانشاه و همدان و بروجرد و نهاوند شهرهای تازه بوجود آمدند. در کنار خلیج فارس نیز چندین بندر و شهر تازه احداث شد.
با ظهور شهرهای جدید، بعضی از مراکز تمدن قدیمی نظیر بابِل وشاهراههای فینیقی و سوری دچار انحطاط شدند. در امپراتوری سلوکیان مراکز تازه جمعیت با اصول شهرسازی جدید بنا میگردید که همین شهرها بعدها مبنای ایجاد شهرهای رومی شدند.
در این شهرها با استفاده از آزادی نسبی و توسعۀ تجارت، طبقۀ بازرگانان شهری بوجود آمد. در واقع در شهرهای نوپدید ایران در عصر سلوکیان، نوعی بورژوازی اولیه و سرمایهداری محدود شکل گرفت. علاوه بر داد و ستد و تجارت، بسیاری از سرمایهداران، ساختمانهای چندطبقه برای فروش یا اجاره میساختند.
غیر از شهرسازی، اقدامات مهمی هم در زمینۀ توسعۀ جادهها و راههای ارتباطی انجام شد. کوشش در راه مرتبط ساختن نواحی مختلف امپراتوری، از همان زمان اسکندر آغاز شده بود. البته کارنامۀ هخامنشیان نیز از این نظر درخور توجه بود و مقدونیان و سلوکیان در حقیقت اقدامات شاهان هخامنشی را در این زمینه دنبال کردند.
این عوامل که ناشی از اقتصاد تجاری و دریایی و بوجود آمدن نوعی اقتصاد جهانی در آن دوران بود، تاثیر چشمگیری در توسعۀ تجارت و تسهیل داد و ستد داشت. ریچاد فرای (2014-1920)، شرقشناس و ایرانشناس برجسته، در کتاب "میراث باستانی ایران" دربارۀ شهرنشینی سلوکیان نوشته است:
«شهرها دارای زمین و املاکی بود که روستاییان در آن محلها سکونت داشتند و به کار کشاورزی مشغول و بدان املاک وابسته بودند. روستاییان، گاه از سعۀ صدر جوامع شهری استفاده میکردند و به توسعۀ اجتماعات خود پرداخته و به صورت دهکدههایی که نوعی استقلال داخلی داشتند، درمیآمدند... چنانکه از فهرست شهرهای پیافکنده به دست سلوکیان برمیآید، ایشان بیشتر در پی نگاهداری راههای ارتباطی و بازرگانی با جاهای دوردست مشرق و باختر بودند. و شهرهایی چون نهاوند در هکمتانه (همدان) و {نیز شهرهایی چون} بیستون و سایر نقاط دیگر بر سر راه سلوکیه، شواهدی بر حکومت سلوکیان میباشند.»
سلوکیه در دوران سلوکیان، یکی از بزرگترین شهرهای جهان بود که در منطقۀ میانرودان در کرانۀ غربی رود دجله قرار داشت. سلوکیه در موقعیت فعلی استان بغداد قرار داشت و در سال 305 پیش از میلاد، به دستور سلوکوس یکم احداث شد و بعدها در عصر سلوکیان، بسیار توسعه یافت و به شهری کمنظیر و چشمگیر در جهانِ قبل از میلاد مسیح تبدیل شد.
بقایای شهر سلوکیه: پایتخت امپراتوری سلوکیان
در دوران 249 سالۀ امپراتوری سلوکیان، 30 پادشاه بر ایران حکومت کردند که نخستین آنها سلوکوس یکم بود که در سال 312 پیش از میلاد به قدرت رسید و آخرین آنها فیلیپ دوم سلوکی بود که در سال 63 پیش از میلاد مسیح از قدرت ساقط شد. در این میان، دو زن به نامهای کلئوپاترای اول و دوم نیز به عنوان ملکه و نایبالسلطنه حکومت کردند. همچنین دیمتریوس دوم نیز دو بار به پادشاهی رسید.
مابین دو پادشاهیِ دیمتریوس دوم، آنتوخیوس هفتم در فاصلۀ 139 تا 129 قبل از میلاد به قدرت رسید. او را آخرین شاه سلوکیان به معنای واقعی کلمه میدانند. به این اعتبار، میتوان 66 سال از دوران امپراتوری سلوکیان را منها کرد و عمر واقعی این امپراتوری را 183 سال در نظر گرفت. آن 66 سال در واقع دوران تقلای بازماندگان سلوکیان در برابر اشکانیانی بود که در حال قدرت گرفتن روزافزون و تسلط یافتن بر سراسر ایران و سایر نقاط تحت حکمرانی سلوکیان بودند.
کانال عصر ایران در تلگراممنبع: عصر ایران
کلیدواژه: سلوکیان ایران باستان قبل از میلاد مسیح پیش از میلاد حکومت کردند تقسیم می شد مالیات ها شکل گرفت ارزش ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۳۲۶۷۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرایی پیشبینیناپذیری ایران فردا / قواعد بازی حکومت و جامعه پیچیدهتر شده
فروزان آصف نخعی: در یازدهمین جلسه از سلسله نشست های جامعه مدنی موسسه رحمان، دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، دیدگاه های خود را با عنوان «زندگی روزمره، دولت و جامعه مدنی» مطرح کرد. تغییر ماهیت جامعه مدنی، و برآمدن نیروهای جدید در فضای جامعه ایران، تغییر از نگاه هگلی به نگاه لوفوری برای تبیین جایگاه زندگی روزمره، ایجاد زبان جدید و گسترده توسط نسل های جدید به جای زبان قدیم که در انحصار دانشگاهیان بود، در سخنان کاشی از برجستگی ویژه ای برخوردار بود. پس از انتشار این سخنرانی در خبرگزاری خبرآنلاین، با توجه به حساسیت بحث، بازخوردهایی داشت. از این رو تلاش کردیم در گفت و گو با صاحبنظران ، تحلیل ها و اطلاعات بیشتر در اختیار مخاطبان قرار بدهیم. دکتر نعمت الله فاضلی استاد بازنشسته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با توجه به حساسیت موضوع در گفت و گویی کوتاه، با تایید و نقد سخنان دکتر کاشی، دیدگاه های خود را در این زمینه مطرح کرد. این گفت وگو از نظرتان می گذرد: تایید و تصحیح برخی سخنان دکتر کاشی فاضلی با تاکید بر این که با «تحلیل آقای دکتر کاشی موافق» است که «ایران امروز به یک رویکرد زندگیگرا رسیده» و «همچنین ایرانیان به یک آغاز جدید نیز نیاز» دارند در باره نگاه کاشی به نگاه هگلی به جامعه مدنی گفت: «تصور نمی کنم جامعه مدنی در ایران حتی به معنای هگلی اش به طور کامل مضمحل شده باشد. بلکه می توان گفت شکل های جدیدی دارد گسترش می یابد. ولی این را هم قبول دارم که نقش زندگی روزمره و کنشگری های روزمره و نقش عاملیت فردی، بسیار وسیع و گسترده شده است. ضمن این که قبول دارم آن رژیمهای حقیقت مانند گفتمان های ناسیونالیستی، اسلام گرایی، یا چپ مارکسیستی یا هر شکل دیگری از کلان روایت ها به پایان راه خود رسیده اند. آن ها همچنین نمی توانند و قادر نیستند انسجام بخش به جامعه برای تحولات باشند. اما سازماندهی جمعی برای پیشرفت اجتماعی یک ضرورت تام است و نمی تواند از بین برود.» او با تاکید بر این که «جامعه مدنی آریستوکرات که در سخنان آقای دکتر کاشی بود، شاید تعبیر مناسب و درستی برای دوره مشروطه و دوره پهلوی اول باشد، اما در دوره پساانقلاب ۵۷ پس از مدتی طبقه آریستوکرات نداشتیم» گفت: « از این رو نمی توانم بگویم جامعه مدنی آریستوکرات بود، زیرا ما با دانشگاه توده مواجه شدیم. دانشگاهی که همگانی است و قشر تحصیلکرده، محدود به طبقات اعیان و اشراف نبود. به همین دلیل تحصیلکردگان، و دانشگاهیان، روزنامه نگاران، هنرمندان، نویسندگان، خوانندگان، یک طبقه متوسط فراگیر فرهنگی را تشکیل داده بودند که هنوز هم همین است. البته دیدگاه دکتر کاشی را قبول دارم که جامعه مدنی آریستوکراتی که در دوره های مشروطه و پهلوی شکل گرفت، و حتی در اوایل انقلاب نیز تا حدودی بود، در حال حاضر دیگر برای ما معنا ندارد، و نمی تواند کارکردی در تحولات اجتماعی داشته باشد. ولی طبقه متوسط فراگیر فرهنگی، اتفاقا از طریق سبک زندگی و تجربه های زندگی روزمره اش، از طریق تجربه های بدنمند و جسمانی اش، و از طریق تجربه هایی که معطوف به امور بسیار ساده زندگی هست، دارد مقاومت می کند و به حاکمیت فشار می آورد، و نیروهای مسلط سیاسی را به چالش می کشد، که نمونه بارز آن زنان هستند.»جمعیت، شرایط پیچیده و دلایل آن این استاد بازنشسته دانشگاه با اشاره به این که قبول دارد «در وضعیت بسیار پیچیده قرار داریم» گفت: « این تعبیر دکتر کاشی رو تایید می کنم که وضعیت کنونی نسبت به دوره مشروطه و دیگر دوره ها بسیار پیچیدهتر و خطرناکتر است. زیرا در سال های ۱۳۰۰ و قبل از آن، جمعیت ایران حدود تا ۱۲ میلیون نفر بود. این جمعیت اکنون به حدود ۹۰ میلیون نفر افزایش یافته است. بنابراین جمعیت ایران ۹ برابر شده است. بنابراین جامعه ای با این حجم جمعیتی، و حضور تکثری از گرایش های سیاسی، اخلاقی، فرهنگی، و اجتماعی، طبیعی است پیچیده و پیش بینیناپذیرتر باشد. فراموش نکنیم به میزانی که جمعیت برای مثال از ۱۰ میلیون نفر به ۲۰ میلیون نفر افزایش می یابد، پیچیدگی جامعه نیز به صورت تصاعد هندسی ضریب دو نمی خورد، بلکه ضریب تا ۱۰ می خورد.» او افزود: « با موقعیت جدید، جامعه ایران دیگر جامعه عشایری و حتی روستایی نیست. بلکه بیش از ۷۵ درصد جمعیت جامعه ایرانی در کلانشهرها و شهرها زندگی می کنند. این ساختار شهری و کلانشهری، حیات ذهنی، روانی، عاطفی، اخلاقی، وسیاسی بسیار پیچیده و متفاوتی از حیات ذهنی و اجتماعی تمام دوره های گذشته ما به وجود آورده است.» فاضلی سپس به سطح سواد به عنوان عنصر دیگری از پیچیدگی جامعه ایران یاد کرد و گفت: «باید بگویم جامعه باسواد شده است. در دوره مشروطه تنها ۵ درصد جامعه باسواد بودند. امروزه حداقل ۸۰ درصد شهروندان جامعه ایرانی باسواد هستند؛ به عبارت دیگر جامعه خوانا و نویسا است. که این امر خود به تنهایی در جامعه ۹۰ میلیون نفری ایران، موتور بسیاری از تحولات و گرایش های بسیار پیچیده ای در جامعه شده و هست.» ناکامی های سه تجربه بزرگ این استاد بازنشسته دانشگاه در ادامه به سه تجربه مهم در تاریخ معاصر ایران اشاره کرد و گفت: « سه تجربه انقلاب مشروطه، شکل گیری ملت دولت جدید و انقلاب ۱۳۵۷، ناکامی هایی داشته اند که تجارب شان بر روی هم انباشته شده اند. این تجربه ها، ذهنیت اجتماعی ایرانیان، و تصور جمعی از خود و تاریخ خودشان را بسیار بسیار پیچیده تر از هر زمانی دیگر کرده است.» او سپس گفت: «برخوردهایی هم که حکومت از سال ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۱ به عمل آورده، جامعه را عصبیتر، و پیچیده تر و خلاف آنچه از اعمال خشونت منظور بوده، ایجاد شده است. به همین دلیل من با این سخن آقای دکتر کاشی به طور کامل توافق دارم؛ جامعه ما از دوره مشروطه و دوره آغاز شکل گیری ملت دولت رضا شاه، بسیار وضعیت پیچیده تر و مسایل و بحران های آن، بسیار بسیار حادتر است.» فاضلی در ادامه به مسایل بسیار مهم جدید مانند «بحران محیط زیست به این معنا که آب، خاک، و هوای زمینی که در آن سکونت داریم، همه دچار تنش های بزرگ» است اشاره کرد و گفت: «زندگی و بقا دچار چالش جدی شده است. می خواهم تاکید کنم بحران محیط زیست در کنار ابرچالشهای های دیگر نیاز به یک آغاز جدید را گوشزد می کند. راهبردهای گذشته، چه آن راهبردی که دولت اختیار کرده بود و چه راهبردی که مردم یا گروه های سیاسی داشتند، برای بقا یا بهبود جامعه دیگر کفایت نمی کنند تا جایی که راهبردهای مذکور حتی پایداری نسبی و موقت نیز ایجاد نمی کنند.» دشواری تحلیل آینده ایران به دلیل رخدادپذیری آن فاضلی نظرش را در باره تحلیل آینده این گونه بیان می کند: «این که آینده چه رخ خواهد داد، بسیار دشوار است، با اطمینان و قطعیت نمی توان از آن سخن گفت. زیرا جامعه امروز ایران رخدادپذیر شده است. منظورم از رخدادپذیر این است که مجموعه، تنش ها و تعارضاتی که در جامعه بین حاکمیت و مردم ، و گروه های گوناگون به وجود آمده، جامعه را مستعد تنش های خیلی بزرگ و ناگهانی بر اساس رخدادهای کوچک اما حساسیتبرانگیز کرده که می تواند از این طریق تحولاتی را رقم بزند به نحوی که زمینه اجتماعی و سیاسی را تغییر بدهد. نظری بر تحولات ۱۳۸۸ به این سو نشان می دهد رخدادهای کوچک همواره زمینه ساز تغییرات بوده اند. هم بازی حکومت در عرصه سیاسی، و هم بازی بازیگران درون جامعه در مقابل آنان قواعد پیچیده تری پیدا کردند. این است که در جامعه رخدادپذیر ما نمی توانیم با تبیین علل و عوامل سیستمی یا تبیین علل و عوامل مادی عینی موجود، تصویر آینده را نشان بدهیم.» این استاد بازنشسته دانشگاه در ادامه با اشاره به این که «طیفی از حکومت، تنها راهبرد مبتنی بر خشونت و ابزارهای متناسب با آن را به کار گرفته» گفت: « حال باید دید که این ابزارها تا چه اندازه قادر بوده رخدادهایی را که شکل می گیرند، مدیریت بکند. زیرا در وضعیتی که در حال حاضر قرار دارد، در ظاهر جامعه ساکت است، ولی در ناآرامی های گذشته نیز چنین بوده است.» چرا تاکنون «آغاز» شکل نگرفته؟ فاضلی سپس نظریه ضرورت شکل گیری «آغاز نو» را مورد انتقاد قرارداد و گفت: «دیدگاهی که آقای دکتر کاشی ارائه کردند، این است که آغازی باید شکل بگیرد. منظور ایشان از شکل گیری آغاز این است که تمام آنچه حکومت در گذشته تا الآن برای مواجهه با ابرچالش ها داشته، کنار بگذارد، و طرحی نو دراندازد. پرسشی که ایشان پاسخ نمی دهد، این است که چرا تا حالا چنین آغازی شکل نگرفته است؟ چرا حاکمیت که مدت های طولانی است نسبت به وضعیت چالشی کشور آگاه شده ، طرحی نو در نینداخته است؟ پاسخ به این پرسش برعهده اندیشمندان علوم سیاسی است. ایشان در این باره پاسخی نداده اند. تنها به این اکتفا کرده اند که راه های گذشته را تجربه نکنیم و طرحی نو درانداخته شود.» او افزود: «تصور من این است تا زمانی که میان جامعه و حکومت توازن قوا برقرار نشود، احتمالا جناحی در حکومت مایل است کماکان از ابزار زور استفاده کند. مگر این که سیر تحولات جامعه به گونه ای پیش برود، که تولید قدرت مورد نظر جناح مذکور، برای حاکمیت به صرفه نباشد. در این صورت به طرحی نو خواهد اندیشید و آغازی را دنبال خواهد کرد.» شرایط شکل گیری آغاز؛ اشتباه کردم این استاد بازنشسته دانشگاه در ادامه در پاسخ به این سوال که «آیا جامعه به این توانایی می رسد که تولید قدرت بیش از حد برای نظام سیاسی مقرون به صرفه نباشد، و به اتخاذ آغازی تازه ناگزیر شود؟» می گوید: «تصور می کنم به این سادگی ها، چنین آغازی شکل نخواهد گرفت. در جنبش مهسا تصور می کردم که اگر حکومت به پایداری سیاسی نسبی برسد، آغاز و طرح نو خود را مطرح می کند، ولی اشتباه کردم.». فاضلی در ادامه افزود: «البته این ها به این شرط است که تحولات غیرمترقبه ای مثل جنگ در منطقه، فشارهای بین المللی خیلی وسیعتر از آنچه که تاکنون بوده است، یا تحولاتی در راس هرم نظام سیاسی، رخ ندهد. اگر چنین تحولاتی رخ ندهد و بخواهد تنها در یک روالی که تا کنون تجربه شده، یعنی درگیری میان حکومت و ناراضیان، معترضان، و به طور خلاصه مردم، فکر می کنم آن چیزی که تعیین کننده خواهد بود «برخورد» بعدی است که آیا بعد از آن، حکومت به این نتیجه می رسد که برای حفظ و پایداری خودش، باید تحولات بنیادینی را در گفتمان، سیاست ها، اقدامات، برنامه ها و اجراهای خودش، ایجاد بکند، یا نه؟ به غیر از مقاومت زندگی گرایی، فلج سازی بوروکراسی کشور فاضلی با تاکید بر این که « آقای دکتر کاشی به درستی اشاره کردند در جامعه نیروهای زندگی گرا، و سیاست زندگی، حاکم شده است» سپس گفت: « ایشان همچنین زندگی گرایی و سیاست زندگی را از ایدئولوژی های اسلام گرایی، ملی گرایی، و چپ گرایی و لیبرالیسم گرایی متمایز کرده و گفته اند که این زندگی گرایی شکل جدیدی از سیاست است که در جامعه ظاهر شده است. اما پرسش این است که زندگی گرایی اگر بخواهد به صورت آلترناتیو و یا بدیلی برای سیاست حاکم باشد، هنوز از تعریفی روشن برخوردار نیست و تنها در جایگاه مقاومت میتواند کارهایی را به پیش ببرد. ولی در وجه ایجابی ، نمی تواند سامان سیاسی جدیدی را ایجاد کند.» او افزود: « فراسیاست مردم، در مقابل سیاست حاکمیت، فقط زندگی گرایی نیست. مردم به عنوان نیروهایی که در بدنه بوروکراسی و سازمان های جامعه فعالیت می کنند، چون ناراضی و برخی حتی خشمگین هستند، عموما با اشکال پیچیده ای از کارشکنی ها، سستی ، بی توجهی ، عدم انجام وظایف کاری، کارشناسی، و اداری، در عمل ماشین بوروکراسی و اداری و سازمانی نظام حکمرانی را با چالش روبه رو کرده اند. این چالش بیشتر هم خواهد شد. به ویژه اگر در نظر بگیریم که نارضایتی های ناشی از شرایط اقتصادی زندگی، که تورم و مالیات ها به مردم تحمیل کرده، روز به روز مردم را بیشتر به این سمت و سو سوق می دهد که هرجایی که هستند، ماشین دولت را کندتر و کندتر بکنند.» این استاد سابق دانشگاه، با اشاره به این که «این ها، هزینه های تولید قدرت حکومت را بسیار بسیار سنگین می کند. از این رو فقط سیاست زندگی گرایی نیست که مقاومت را ایجاد کرده است، بلکه شکل های پیچیده ای از ناهمکاری، با هدف ها و برنامه های حکومت در نظام اداری هم شکل گرفته است.» افزود: « به هر اندازه که دولت به قطبی شدن جامعه دامن بزند، یعنی نیروهای حامی و طرفدار خودش را به طور نمادین متمایز بکند، و سیاست حامی پروری اش را گسترش بدهد، در عمل هم تنش های زندگی گرایی، و هم تنش های بوروکراتیکی که مردم ایجاد می کنند، کار را برای ایجاد ثبات سیاسی توسط حاکمیت دشوار و دشوارتر می کند. از این رو می خواهم بگویم تنها در صحنه خیابان ها نیست که شاهد تنش حاکمیت با مردم هستیم. زیر پوست سازمان ها هم تنش بزرگی، شکل گرفته است.» سناریوهای آینده فاضلی در ادامه در ارتباط به سناریوهای آینده تاکید کرد که تصور می کند «یکی از سه سناریو، ممکن است در آینده نزدیک، یعنی در دو سه سال آینده، ورق را برگرداند.» او سه سناریو را این گونه شرح داد: سناریوی اول: تغییر از طریق وقوع رخدادی در نیروهای سیاسی درون حاکمیت، و یا در حوزه رهبری .و ... سناریوی دوم: ایجاد ناآرامی ها، و یک درگیری دیگر . سنارویوی سوم: عدم توانمندی حاکمیت در تامین هزینه های حرکت های فرسایشی و کاهنده ای که میان سیاست زندگی مردم و کارشکنی های گسترده در سازمان ها وجود دارد. طبیعی است اگر سه مورد بالا با تنش های منطقه ای، تحریم های گسترده تر، یا بحران های زیست محیطی ناگهانی شدیدتر همراه بشود و تدبیری کارگشا برای مهار آن اندیشیده نشود، سرعت تغییرات افزایش مییابد.» بیشتر بخوانید: حال خراب سیاست های فرهنگی / قانون چیست، صدا و سیما و دولت چه می گویند، مردم چه می کنند؟/ بدون تفکیک نهادی سیاست فرهنگی نخواهیم داشت
زوال نگرانی مشترک متفکران امروز از فوکویاما و پیکتی تا عجماغلو/ فناوری الزاما موجودی معصوم نیست
انقلاب علمی خاموش و انفعال ما / پیشگامی تولید فکر نیازمند آزاداندیشی از قیدهای تحمیلی است ۲۱۶۲۱۶ برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901723